تاریخ انتشار: دوشنبه ۰۸ آذر ۰۰ ساعت ۱۲:۰۲
اشتراک

شهید مدرس از نگاهی نو

الگوی یک روحانی سیاستمدار

دهم آذر؛ یادآور یکی از بزرگترین مردان تاریخ ما است. همه ما نام بلند آوازه و پرافتخار «شهید آیت الله سید حسن مدرس» را شنیده ایم؛ و کم یا زیاد، با مجاهدت های مشقت بارش برای احیای شریعت و اعتلای میهن آشنا شده ایم. اما ابعادی مهم از شخصیت برجسته او تحت تأثیر چهره انقلابی و سیاسی وی قرار گرفته و ناشناخته مانده است؛ بسان خیلی دیگر از شخصیت های بزرگ تاریخ. یکی از این ابعاد مغفول نقش تربیتی او به عنوان یک عالم دینی اما سیاستمدار است.

زندگی سراسر مبارزه و فداکاری مدرس، با یک دوره طولانی از تبعید و حبس در «خواف» به پایان می رسد. وضعیت او در این تبعید و زندان چنان است که به تعبیر خودش:« مسلمان نشنود و کافر نبیند.» مدرس می گوید: «در دالانچه ای که تقریباً دو ذرع و چهاریک، در یک ذرع و چهاریک بود، گلیمچه ای تقریباً دو ذرع در یک ذرع انداخته با پوستین نیمداری که داشتم در آنجا منزل کردم و اغلب اوقات درب آن دالانچه باز نبود. در امور زندگی هم فقط اسم نان و آبی برده می شد …».

وقتی در بیست و یکمین ماه تبعید، نخستین نامه از پسر به او می رسد، چنان برای مدرس لذت بخش و غیر منتظره بوده است که در یادداشتی می نویسد: «تا کنون هیچ خبری از حال و حیات و ممات احدی نداشتم.» کار به جایی می رسد که روزی یکی از مأموران به وی اطلاع می دهد که: «مطابق مکتوب واصله، عیال شما در تهران اظهار داشته است: یا نفقه به من دهند یا طلاق.»

از جهت دیگر، تصور کنید که چه زجری از نظر بهداشت و نظافت بر او تحمیل کرده بودند که خودش می نویسد: « تقریباً یک سال است که سرم تراشیده نشده …». نوایی، یکی از مأموران سرشناس نظمیه گفته است: « به دیدن او به خواف رفتم. یک چشمش نابینا شده و موی سر و ریشش دراز و ژولیده و پشت او خمیده بود».

نکته جالب این است که مدرس با همه این احوال، هیچ گاه ناامید و سست نشد؛ همچنان سیاست ورزی و مبارزه کرد، و در عین حال با فروتنی و مهربانی وظایف خود به عنوان یک روحانی را نیز انجام می داد.

این دوره، « نُه سال و یک ماه و بیست و چهار روز» به درازا کشیده و با شهادت او خاتمه یافته است. در غالب این مدت، مأموران و زندانبانان، بنا به دستور، با وی بسیار سخت می گرفته اند؛ تا جایی که یکبار به آنان می گوید:« اگر مقصود تلف کردن من است، چرا این رویه و تضییقات غیر مرسوم و غیر عادی را پیش گرفته اید که مرا زجرکش کنید؟!»

دو زندانبان او معتاد هم بوده، و به این ترتیب دردی بر دردهای او افزوده بودند؛ چندانکه خودش می گوید:« خیلی نادراً به من سرکشی می‌کردند. در امورات و معیشت من هم حتی آب و نان، بسا می‌شد که از موقع خود به تأخیر می‌افتاد.»

از جمله، مقرری معاش  مدرس در این مدت، روزانه پنج قِران بوده است؛ در حالی که مامورانش فقط روزی دو عدد نان که نیم قران بیشتر نمی شد، به او می داده اند. با این حال، مدرس برای آنان دل می سوزاند، شرایط آنان را درک و رفتارشان را توجیه می کرد. او در یکی از خاطرات خود می نویسد که ماموران مراقب « باکمال پریشان حالی» به او گفته اند که: «دستور سخت گیری نسبت به شما، به ما داده شده است. من گفتم: شما به وظیفه خود رفتار کنید.»

در جای دیگری هم نوشته است که:« شب عیدی گذشت، چه گذشتنی! خصوصاً از برای دو نفر مأمور معذور … هر وقت مِنْ بابِ ضرورت بیرون آمده حال آنها را مشاهده می‌کردم حقیقتاً متألم می‌شدم.»

این شهید بزرگ، دلسوزانه تأکید می کند که رفتار زجرآور ماموران عمدی نبوده، بلکه ناشی از بیماری اعتیاد آنان است؛ نه اینکه « نسبت به من سوء ادبی » نموده باشند.

جالب تر اینکه، وقتی از بخت خوش، یکی از دو مامور معتاد جای خود را به مامور جدیدی به نام « ناصرقلی خان جوانشیری» می دهد، و مدرس او را «اهل فضل و کمال» و دارای استعداد می بیند، به درخواست او مبنی بر تدریس معقول و عرفان پاسخ مثبت می دهد.

مدرس می گوید: « ناصر قلی خان چند روز بعد از ورود، اظهار اشتیاق به مذاکره علمی نمودند. سوال کردم از چه مقوله ای؟ گفتند: از عرفان و معقول!»

آن شهید می گوید: «این مسئله خیلی موجب حیرت شد»، با این حال پذیرفتم و « تقریباً شبی دو ساعت قبل از صرف شام مشغول حال و قال می شدم …». موضوعات و مباحث این درسها عمدتاً حول چهار محور خود شناسی، انسان شناسی، هستی شناسی و خدا شناسی است.

بخشی از آنچه مدرس بدون دسترسی به منبعی برای مطالعه، و با آن همه آزار جسمی و فشار روحی به این مامور نظمیه تدریس کرده است، اینک تحت عنوان «گنجینه خواف» در دسترس ما است. داستان پیدایش این نوشته ها پس از چند دهه نیز جالب است. خوشبختانه گنجینه خواف ( مجموعه درس‌ها و یادداشت‌های شهید سید حسن مدرس در تبعید)، در سال ۱۳۸۵ برای نخستین بار توسط انتشارات طهوری منتشر شده است؛ کتاب خواندنی و آموختنی. روحش شاد.


دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*