تاریخ انتشار: دوشنبه ۱۹ دی ۰۱ ساعت ۱۱:۴۰
اشتراک

خاطره ای از آن شب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

۲۲ دی ماه سالگرد شهید محمد رحمانی است که در عملیات کربلای پنج به معراج رفت. آن روزها با برادر دیگرش، علی آقای رحمانی در شلمچه بودیم و نمی دانستیم که محمد در همان منطقه به دیدار خدا رفته است.

۲۲ دی ماه سالگرد شهید محمد رحمانی است که در عملیات کربلای پنج به معراج رفت. آن روزها با برادر دیگرش، علی آقای رحمانی در شلمچه بودیم و نمی دانستیم که محمد در همان منطقه به دیدار خدا رفته است.
چند روز گذشته بود تا اینکه آن شب، بعد از دعای کمیل همه رفتند و من به تنهایی در گوشه چادر به سراغ روزنامه هایی رفتم که روی هم انباشته شده بود. در آن حال و هوا کمتر کسی روزنامه می خواند.
شانسی و اتفاقی از میان همه آن روزنامه ها، یکی را بیرون کشیدم؛ روزنامه «جمهوری اسلامی» بود. تا باز کردم چشمم به اطلاعیه مراسم شهادت محمد در پایین صفحه اول افتاد؛ مراسمی که دو سه روزی هم از آن گذشته بود.آتش حسرت باز هم شعله کشید اما زود خودم را جمع و جور کردم و به این فکر افتادم که موضوع را چگونه با علی آقا در میان بگذاریم.
با دوستانی مشورت کردم و بالاخره نقیبی او را به گونه ای مطلع کرد که خودش داستانی دارد. همه منتظر واکنش او بودند. بسیار آرام و منطقی واقعیت را پذیرفت. اما جالب تر این بود که اصرار ما بر اینکه عازم تهران شود را به هیچ وجه نمی پذیرفت. می گفت: او که به آرزویش رسیده است، مراسم نیز که تمام شده است، حالا برای چه من جبهه را خالی کنم؟!
نمی دانم در این روزها عظمت چنین روحیاتی تا چه اندازه برای ما قابل درک است.


دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*