خط و زبان رسانهها از دیدگاه حقوقی
زبان و خطی که در انواع رسانهها (دیداری، شنیداری و نوشتاری) مورد استفاده قرار میگیرد، به دو دلیل مورد توجه سیاستگزاران ارتباطی و قانونگذاران قرار گرفته است؛ یکی به دلیل نقش خط و زبان در فرهنگ و هویت ملی و دیگری به دلیل تاثیر عمیق و همه جانبهی رسانهها در ترویج یا تضعیف زبانها و خطها.
زبان و خطی که در انواع رسانهها (دیداری، شنیداری و نوشتاری) مورد استفاده قرار میگیرد، به دو دلیل مورد توجه سیاستگزاران ارتباطی و قانونگذاران قرار گرفته است؛ یکی به دلیل نقش خط و زبان در فرهنگ و هویت ملی و دیگری به دلیل تاثیر عمیق و همه جانبهی رسانهها در ترویج یا تضعیف زبانها و خطها.
مقدمه
این مقاله طی دو گفتار به بررسی این موضوع خواهد پرداخت. گفتار اول تحت عنوان «ارتباط فرهنگ، زبان و رسانهها» به بررسی رابطهی اینها و انواع چالشها و راهبردهای حقوقیای میپردازد که در این زمینه ارایه شده است. گفتار دوم نیز «خط و زبان فارسی در قوانین مربوط به رسانهها» را مورد توجه قرار میدهد.
اما پیش از شروع بحث، یادآوری این نکته سودمند است که مقصود ما در این نوشتار، بررسی کاربرد زبان در رسانهها است نه «زبان رسانهها»؛ به عبارت دیگر رسانهها، خصوصاً مطبوعات، در عصر ما کارکردهای متنوعی پیدا کردهاند.
آنها برای ایفای وظیفه خود از قالبهای زبانی متفاوت بهره میجویند تا نافذ، موثر، گویا، هنرمندانه و گاه مصلحت اندیشانه سخن بگویند. این قالبهای زبانی متنوع، کارکردهای مختلفی را نیز به همراه دارند و هدفهای گوناگونی را پوشش میدهند. به همین دلیل شناخت اهداف پنهان در پشت پیامهای مطبوعات (و به طورکلی رسانهها) و آثار و نتایج اجتماعی پیامها و مطالب آنها تنها از طریق بررسی ساختار ظاهری و مفاهیم آشکار زبان رسانهها امکانپذیر نیست. درک و دریافت مخاطب از مفاهیم پنهان و تلویحی پیامهای رسانهای به عوامل مختلفی از قبیل پیشانگارهها، فرهنگ، اطلاعات، نشانههای زبانی، شرایط سیاسی ـ اجتماعی، محیط ارتباطی، خواستها، نگرشها و … نیز بستگی دارد که در نتیجه معنا و تاثیر پیام را نزد مخاطبان، متفاوت جلوهگر میسازد.
به هر حال، شناخت زبان رسانهها که دارای مکاتب مختلفی نیز میباشد، موضوع این مقاله نیست، بلکه سخن از آن است که به کارگیری خط و زبان رایج در رسانهها دارای چه آثاری است و باید از چه مقرراتی پیروی کند.
گفتار اول ـ ارتباط فرهنگ، زبان و رسانه
۱ـ فرهنگ و نقش خط و زبان در آن
فرهنگ هر ملت شناسنامه و سند هویت آن ملت به شمار میرود و به سان روح برای بدن است که بدون آن حیات و رشد معنی ندارد. مجموعهی اعتقادها و رفتارهای مشترک افراد جامعه که از نسلی به نسل بعد منتقل میشود نمایانگر جایگاه و ارزش تاریخی آن ملت است. برای مثال مردمی را در نظر بگیرید که با اعتقاد به خدا و زندگی جاوید در سرای دیگر زندگی کرده و میکنند و بر همین اساس درستکاری، نیکوکاری و پرکاری پیشه میکنند، نوع دوستی و ایثار برای آنان ارزش دارد و از خود شجاعت و فداکاری و حماسه نشان میدهند، چنین مردمانی بیتردید متفاوت از مردمان جامعهی دیگری خواهند بود که همهی هستی و امتیازهای آن را در بهرهمندی از مواهب مادی و این دنیایی خلاصه میبینند و از این رو همه چیز را برای خود میخواهند، خوب و بد و زرنگی را تنها با معیار جلب منافع فردی میسنجند، کمک به دیگران و از خود گذشتگی را حماقت میپندارند و ترس، مانع از ایستادگی آنان در برابر زیادهخواهیها و تجاوز بیگانگان به منافع ملی آنان میگردد.
بدیهی است سرنوشت و آیندهی این دو قوم کاملاً متفاوت است و البته تغییر و تبدیل در مجموعهی این فرهنگها نیز موجب تغییر و تبدیل در سرنوشت آن ملت خواهد شد. چنین است که قرآن کریم، به عنوان یک قاعدهی کلی و سنت ثابت الهی تحولات تاریخی را به دگرگونیهای درونی هر جامعه مستند میسازد؛ یعنی به تغییر فرهنگ آن. به اعتقاد مفسران «جملهی إنَّ اللّهَ لایُغَیِّرُ ما بِقومٍ حتّی یُغَیِّروا ما بِأنفُسِهِم که در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصری آمده است، یک قانون کلی و عمومی را بیان میکند؛ قانونی سرنوشت ساز و حرکت آفرین و هشداردهنده … این اصل قرآنی که یکی از مهمترین برنامههای اجتماعی اسلام را بیان میکند به ما میگوید هرگونه تغییرات برونی متکی به تغییرات درونی ملتها و اقوام است و هرگونه پیروزی و شکستی که به قومی رسید از همین جا سرچشمه میگیرد، بنابراین آنها که همیشه برای تبرئه خویش به دنبال عوامل برونی میگردند و قدرتهای سلطهگر و استعمار کننده را همواره عامل بدبختی خود میشمارند، سخت در اشتباهند، چرا که اگر این قدرتهای جهنمی پایگاهی در درون یک جامعه نداشته باشند، کاری از آنان ساخته نیست … این اصل قرآنی میگوید برای پایان دادن به بدبختیها و ناکامیها باید دست به انقلابی از درون بزنیم؛ یک انقلاب فکری و فرهنگی» .
از سوی دیگر فرهنگ را با هر تعریفی که در نظر بگیریم، زبان و چهره مکتوب آن یعنی خط، دو عنصر اصلی و اساسی آن است؛ زیرا برقراری ارتباط و انتقال فرهنگ به دیگران (چه معاصران و چه نسلهای بعد) که رمز حیات، دوام و بالندگی فرهنگ است، تنها از این راه ممکن است.
مک براید، نتیجهی تحقیقات تاریخی را چنین گزارش میکند که «در سراسر تاریخ، افراد بشر همواره درپی بهبود توانایی خویش برای دریافت و جذب اطلاعات دربارهی محیط پیرامون خود و افزایش سرعت، وضوح و تنوع در انتقال اطلاعات مربوط به خود بودهاند. آنان کار برقراری ارتباط را با استفاده از اشارات سر و دست و علایم صوتی آغاز کردند و برای انتقال پیامهای خود به توسعه و تکمیل یک رشته ابزار غیرلفظی پرداختند : موسیقی، رقص، طبل، آتشهای نشانه، نقاشی و دیگر نمادهای ترسیمی»
او در ادامه از «تکامل زبان» به عنوان «موقعیت ممتاز» بشر یاد کرده و میگوید : «خط، دومین پیشرفت و دستاورد عمدهی بشر، به کلام، دوام و بقا و به جوامع، استمرار میبخشد.»
جامعهشناسان تصریح میکنند که : «یکی از ویژگیهای خاص انسان، توانایی و مهارت او در برقراری ارتباط با دیگران، به عالیترین و پیچیدهترین وجه است. استعداد بسیار تکامل یافتهی انسان در برقراری ارتباطات نمادی، اکتساب فرهنگ را آسان، و انتقال فرهنگ را از نسلی به نسل دیگر ممکن میکند. جامعهشناسان و انسانشناسان، هر دو بر این عقیدهاند که چنانچه انسان استعداد و مهارت وسیع فراگیری زبان و برقراری ارتباط با دیگران را نداشت، نمیتوانست به حیات خود ادامه دهد.
ارتباط نمادی آدمیان به سه شیوه اساسی صورت میگیرد. شیوهی نخست، زبان گفتاری است که عبارت از الگوهای صوتی و معانی پیوسته به آن است. زبان گفتاری آموزش و ارتباطات را آسان میکند. دومین شیوهی ارتباط، زبان نوشتاری است که عبارت از ثبت تصاویری از گفتار است. زبان نوشتاری آموزش حفظ و میراث فرهنگی را تسهیل میکند. سومین روش، زبان جسمانی است که از ادب عامیانه گرفته شده است و به معنای برقراری ارتباط، با حرکات دست و صورت و به طور کلی با ایما و اشاره است.»
با در نظر گرفتن آنچه گفته شد، اهمیت خط و زبان در حفظ هویت ملتها آشکارتر میشود. این خط و زبان است که مردم را به گذشته خود پیوند میدهد و آنان را برای دفاع از داشتهها و پیشینهی خود آمادهی و فداکاری و مقاومت میکند. بدیهی است با تغییر زبان و خط، در درازمدت ملتی پدید خواهد آمد که گویی نوزادی است با نسب مجهول و بدون هرگونه پشتوانهی نسلی و تاریخی. پایداری، فداکاری و راهیابی چنین کودکی به قلههای موفقیت بسی دشوارتر از نوازد دیگری است که در دامان خاندانی با سابقه، پرفضلیت و فرزانهپرور زاده میشود.
تلاش مکرر و مداوم قدرتهای بزرگ استعمارگر برای تغییر خط و زبان کشورهای جهان سوم نیز به همین دلیل است. استعمارگران که عمدتاً دولتهایی نو پیدا و فاقد تمدنهای کهن هستند، برای القای ناامیدی و خودباختگی در ملتهای عقب مانده، که اتفاقاً دارای پیشینهی طولانی و تمدنهایی افتخار آفرین هستند، تلاش میکنند تا آنان را از گذشتهی خود جدا سازند. واقعیتهای بیرونی هم نسبت مستقیمی میان میزان موفقیت آنان در این توطئه و میزان موفقیت آنان در تسلط بر ملتها را نشان میدهند.
استعمارگران چنین وانمود و تبلیغ میکردند که زبان و خط سنتی در سایر کشورها عامل عقبافتادگی آنان است و برای نیل به پیشرفت و توسعه چارهای جز تن دادن به زبان و خط قدرتهای بزرگ نیست.
برای نمونه در ترکیه برای نوشتن ترکی خط لاتین، در آذربایجان شوروی برای نوشتن آذری و در تاجیکستان برای نوشتن خط فارسی دری و در ترکمنستان برای نوشتن ترکمنی و در ازبکستان برای نوشتن از بکی خط روسی را به کار گرفتند تا پیشرفت کنند، اما تنها کاری که کردند بریدن رابطهی خود با گذشته بود؛ گذشتهای که غالباً درخشان بود.
در ایران نیز همین هدف تا آنجا دنبال شد که در مقابل مقاومت علما، میرزا فتحعلی آخوندزاده پیشنهاد کرد: «الفبای قدیم در دست علمای دینیه بماند که کتب دینیه را در خط قدیم یاد گرفته به ما تلقین بکنند. یعنی الفبای قدیم مخصوص امور اخرویه بشود، الفبای تازه مخصوص امور دنیویه»، او حتی خطی از روی خط روسی هم اختراع و پیشنهاد کرد.
اما به لطف بیداری علما و مقاومت مردم، ایران از دام این توطئه رست و برکات آن را هم اکنون در حفظ هویت ملی و دینی خود در مقایسه با کشورهای یاد شده میبیند. تاکید فراوان زبان شناسان برای حفظ اصالت زبان و چهرة مکتوب آن، یعنی خط، را باید در همین راستا ارزیابی کرد و ارج نهاد. فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز «حفظ چهرة خط فارسی» را نخستین قاعدهی الزامآوری میداند که باید در تدوین «دستور خط فارسی» و عمل به آن رعایت کرد؛ «از آنجا که خط در تامینِ و حفظِ پیوستگیِ فرهنگی نقشی اساسی دارد، نباید شیوهای برگزید که چهرهی خطّ فارسی به صورتی تغییر کند که مشابهت خود را با آنچه در ذخایرِ فرهنگی زبان فارسی به جا مانده است به کلّی از دست بدهد و در نتیجه متون کهن برای نسل کنونی نامأنوس گردد و نسلهای بعد در استفاده از متون خطّی و چاپیِ قدیم دچار مشکل جدّی شوند و به آموزش جداگانهای محتاج باشند.»
۲ـ رسانهها و مسأله خط و زبان
بدون تردید «زبان در قلب و هستهی اصلی کلیهی وجوه ارتباطات بشری قرار دارد.» و رسانهها برای برقراری ارتباط با مخاطبان ناچار از به کارگیری آن هستند؛ گاه به صورت گفتاری و گاه به صورت نوشتاری. این چنین است که زبان و مسائل ناشی از آن (نظیر گویشهای محلی و قومی در ارتباطات شفاهی و خطّ در ارتباطات کتبی) نقش مهمی در کارکرد رسانهها پیدا میکنند.
رسانهها، در سادهترین وجه، میتوانند با آموزش مستقیم خط و زبان به توسعه و گسترش حوزهی کاربرد آنها کمک کنند. آموزش یکی از کارکردهای اصلی رسانهها در دنیای امروز است که به دلیل قلمرو نفوذ و عمق تاثیر رسانهها مورد توجه فراوان قرار گرفته است.
از سوی دیگر خط یا زبانی که در رسانهها مورد استفاده قرار میگیرد، مستقیم یا غیر مستقیم و خواسته یا ناخواسته، به عنوان خط یا زبان الگو در میان مخاطبان رایج خواهد شد. رواج فوری و گستردهی واژگان و حتی لحنهای به کار رفته در برنامههای رادیو و تلویزیون، در میان مردم نشانهی روشن این الگو سازی است. این واقعیت در مورد سایر انواع رسانهها نیز صادق است و حتی از یک جهت، مطبوعات در این زمینه موثرترند و آن جنبهی ثبت و ماندگاری آنها است.
حفظ و تقویت همبستگی ملی از طریق ترویج زبان رسمی و مشترک، در کنار احترام به زبانهای محلی و قومی، کارکرد دیگری است که میتوان از رسانهها انتظار داشت.
این فرصتها البته میتواند به تهدید نیز تبدیل شود. تسلط استعمارگران و زیادهخواهان بر بزرگترین بنگاههای رسانهایِ جهان، به این نگرانی دامن میزند که آنان با تحمیل زبان و فرهنگ خود بر ملتهای نابرخوردار ازتوان رسانهای، هویت ملی آنان را دستخوش ضعف و زوال سازند.
همانگونه که مک براید گفته است: «یک عامل عمده که در هر سیاست ارتباطیِ موفق وجود دارد، انتخاب زبانهایی است که به کار میرود. از آنجا که زبان، ناقل اصلی فرهنگ است، هر چیزی که منجر به برتری یک زبان بر زبان دیگر میشود ـ خواه ارادی یا غیر ارادی ـ مسائلی جدّی ایجاد میکند، زیرا قدرت نخبگان مسلط را تقویت میکند و اقلیتها را محدود میسازد.»
از همین جا است که با توسعهی وسایل ارتباط جمعی و پیدایش فناوریهای نوین رسانهای، آیندهی خط و زبانهای گوناگون در هالهای از ابهام و نگرانی قرار گرفته است. به عنوان مثال یکی از نویسندگان با اشاره به این تخمین که بین ۶۰ تا ۸۰ درصد منابع اینترنتی با زبان انگلیسی منتشر میشوند، عنوان مقالهی خود را این پرسش قرار میدهد که «آیا بر روی اینترنت فضایی برای دیگر زبانها و فرهنگها، غیر از زبان و فرهنگ آمریکایی وجود دارد؟»
در جهانی که پنچ تا هشت هزار گروه قومی مختلف تقریباً در ۱۶۰ کشور جهان با ۵۰۰۰ زبان مختلف زندگی میکنند. ، معلوم است که سهم زبان انگلیسی در فضای اینترنت تا چه اندازه بالا است و چگونه میتواند به عاملی برای کمرنگ یا محو شدن تدریجی زبانهای دیگر تبدیل شود؛ هر چند ممکن است عدهای نیز فناوریهای جدید نظیر اینترنت را فرصتی برای طرح، آموزش و گسترش زبانهای مهجور در سراسر جهان بدانند.
در این باره پرسشها و نگرانیهای دیگری هم وجود دارد که مجموعاً ضرورت قانونمند شدن رابطهی رسانهها با خط و زبان را آشکار میسازد.
۳ـ انواع چالشها و راهبردهای حقوقی
حقوق که باید تنظیم کنندهی رفتار اجتماعی، حافظ منافع ملی و پاسخگوی نیازهای هر ملت باشد، نمیتواند و نباید در برابر مسألهی مهمی نظیر خط و زبان ساکت و بیتفاوت بماند. برای همین منظور، قانونِ اساسیِ اکثر کشورها یک زبان را به عنوان زبان رسمی و ملی آن کشورها تعیین کرده و برای حراست و گسترش آن تدابیری اندیشیده است. البته میتوان اندک کشورهایی را نیز نام برد که مانند کانادا به دلایل خاص تاریخی و فرهنگی یا بافت جمعیتی دو زبان رسمی انتخاب کردهاند. حتی طبق قوانین سوئیس این کشور دارای چهار زبان ملی و سه زبان رسمی میباشد. در هر حال رسمیت یک یا چند زبان در هر کشور از دو سو حساسیتها و پرسشهایی را بر میانگیزاند؛ یکی در برابر زبان و خط بیگانه (خارجی) و دیگری در برابر گویشهای مختلف و زبانهای محلی و قومی که در قلمرو جغرافیایی آن کشور رواج دارد. سیاستگذاری در برابر زبانهای بیگانه، دستکم در حوزه نظری، چندان متفاوت و مشکل نیست. کم و بیش همهی دولتها تلاش میکنند تا ضمن احترام، و حتی آموزش، زبانهای مهم خارجی از ورود و سلطه آنها بر زبان ملی جلوگیری کنند. اما تصمیمگیری در مورد زبانهای محلی و قومی دارای جنبههای مختلف، پیچیده و آثار بسیار مهم فرهنگی، سیاسی و امنیتی است.
از نظر فرهنگی و با یک نگاه جامعهشناسانه اصلیترین پرسش این است که سیاستگذاریهای ملی باید در جهت حذف ( و یا حداقل تضعیف) زبانهای قومی و محلی باشد یا در جهت ترویج و حفظ آنها؟
از نگاه سیاسی این سوال عمده مطرح است که آیا همبستگی اجتماعی و وفاق ملی مستلزم خط و زبان واحد است یا این هدف راهبردی منافاتی با رواج زبانها و احیاناً خطهای محلی ندارد؟
از لحاظ امنیتی نیز مهمترین مسأله حفظ وحدت ملی است و اینکه ترویج زبانهای غیررسمی و غیر ملی تاثیر مثبتی بر این موضوع دارند یا تاثیری منفی؟
در پاسخ به این پرسشها برخی معتقدند هر خط و زبان حامل تمدن و فرهنگی متناسب با خویش است که نباید نادیده گرفته شود ؛ چه رسد به محدود سازی آن. وجود خرده فرهنگ ها نه تنها منافاتی با کلان فرهنگ و وحدت اجتماعی ندارد، که زمینهساز تحقق و رشد آن است. احترام به خواست اقوامی که به زبانهای غیررسمی سخن میگویند موجب دلبستگی و همراهی آنان با نظام مرکزی میشود. نمونههای عینی این تحلیل اندک نیست و بر همین اساس است که سازمان ملل متحد و آژانسهای تخصصی وابسته به آن برنامههای متعددی برای حفظ و بسط زبانها و خطهای گوناگون جهان دارند.
در نقطه مقابل، عدهای بر این باورند که ترویج و تقویت خرده فرهنگها موجب تضعیف و فروپاشی کلان فرهنگها در طول زمان شده و ضمناً احساسات قوم گرایانه را تحریک خواهد کرد. بدیهی است در این صورت آشوبهای قومی و محلی آغاز شده و به تحرکات جدایی طلبانه منجرخواهد شد.
بررسی دلایل اختلاف نظرهای فوق و ارزیابی استدلال طرفین که در سطحی بالاتر تحت عنوان آثار مثبت یا منفی وجود «قوم مرکزی» در میان جامعهشناسان مورد بحث و بررسی قرار میگیرد ، خارج از هدف و حوصلهی این نوشتار است. آنچه در این جا مورد توجه است، تنها ابعاد حقوقی موضوع است که البته نشانگر تمایل و انتخاب سیاستگذاران و حاکمان هر کشور به یکی از دو گرایش عمدهای است که به آن اشاره شد. در ادامه خواهیم دید که قوانین کشور ما، چه قانون اساسی و چه قوانین عادی، گرایش نخست را پذیرفتهاند و ضمن اعلام «خط و زبان فارسی» به عنوان «خط و زبان رسمی»، اهمیت و جایگاه زبانهای قومی و محلی را نیز نادیده نگرفتهاند. از نظر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نه تنها حفظ و ترویج این زبانها با مانعی روبهرو نیست، که دولت نیز موظف به حمایت از آنها است.
این دقیقاً همان راهبردی است که «کمیسیون بینالمللی مطالعهی مسائل ارتباط» در پایان گزارش تحقیقی خود، به کشورهای جهان توصیه کرده است به نظر این کمیسیون : «از آنجا که زبان، تجربهی فرهنگی مردم را تجسّم میبخشد، تمامی زبانها را باید به حدّ کافی برای خدمت به احتیاجات پیچیده و گوناگون ارتباط نوین توسعه بخشید. ملتهای در حال توسعه و جوامع چند زبانی، نیازمند تحول سیاستهای زبانی هستند؛ سیاستهایی که موجب تعالی تمامی زبانهای ملی شود، حتی زمانی که برخی از این زبانها را آنجا که لازم است، برای استفاده ی گستردهتر در ارتباط، تعلیمات عالی و امور اجرایی بر میگزینند…»
گفتار دوم : خط و زبان فارسی در قوانین مربوط به رسانهها
مقررات قانونی مشترک میان خط و زبان فارسی و رسانهها را باید در سه قسمت جداگانه بررسی کرد. این تقسیمبندی براساس میزان اعتبار و اقتدار آن مقررات و به این ترتیب است؛ قانون اساسی، قوانین عادی و سایر مقرر است.
۱ـ قانون اساسی
در میان یکصد و هفتاد و هفت اصلِ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، فقط اصل پانزدهم به تعیین وضعیت زبان و خط رسمی اختصاص یافته است.
طبق اصل یاد شده «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این خط و زبان باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.»
از متن این اصل میتوان نکتههای زیر را استنباط کرد:
۱ـ۱ : علاوه بر زبان، خط رسمی و مشترک مردم ایران هم فارسی است. به این ترتیب کتابت زبان فارسی با الفبای غیر فارسی (برای مثال، انگلیسی) در اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی ممنوع است.
۲ـ۱ : «زبان رسمی به آن زبانی میگویند که در موسسات دولتی معمول است و احکام دولتی و امثال اینها باید با آن زبان باشد.» اما زبان و خط فارسی نه تنها زبان و خط رسمی که زبان و خط مشترک مردم ایران است. افتخارات بزرگ این زبان و خط از آنِ همه ایرانیان است و همهی آنان نیز باید در حفظ و حراست از آن سهیم باشند. در حقیقت این زبان و خط محور همبستگی و وحدت ملی به شمار میرود.
۳ـ۱ : اسناد و مکاتبات و متون رسمی (رسمی، قید اسناد و مکاتبات نیز هست) و نیز کتابهای درسی (در همهی مقاطع تحصیلی) باید با خط و زبان فارسی باشد. نامهها و احکام اداری، موافقت نامهها با کشورهای دیگر، قوانین و هر متن رسمی دیگر به همین دلیل الزاماً باید با این خط و زبان باشد. البته بدیهی است، همان گونه که به هنگام تدوین و تصویب این اصل تصریح شده است ، کتابهای درسی مربوط به زبانهای دیگر (برای مثال، انگلیسی یا عربی) میتواند و باید به همان خط و زبان باشد و نه فارسی.
۴ـ۱ : با این حال، استفاده از زبانهای محلی و قومی در دو جا آزاد اعلام شده است؛ یکی در مطبوعات و رسانههای گروهی و دیگری به هنگام تدریس در مدارس. مقصود از زبانهای «قومی» زبانهایی است که اختصاص به محل خاصی ندارند، مانند زبان ارمنی.
۵ـ۱ : بنابر ذیل اصل پانزدهم، نه تنها انتشار مطبوعات با زبانهای محلی و قومی جایز است، بلکه هر رسانهی دیگر، و از جمله صدا و سیما، نیز حق استفاده از این امتیاز را دارند.
۶ـ۱ : جواز استفاده از زبانهای محلی و قومی اختصاصی به مطبوعات و رسانههایِ آن محل یا قوم ندارد. به همین دلیل است که برای مثال «در همین دستگاه رادیو و تلویزیون فعلی از فرستندهی مرکزی برنامهی کردی داریم.»
۷ـ۱ : قید «در کنار زبان فارسی» مربوط به «تدریس ادبیات آنها در مدارس» است و شامل «استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی» نمیشود. بنابراین و به عنوان مثال میتوان تمام نشریهای را با زبان آذری منتشر کرد و نیازی به آن نیست که حتماً «در کنار زبان فارسی» باشد.
۸ـ۱: «روزنامهی رسمی جمهوری اسلامی ایران»، که از اسناد و متون رسمی کشور به شمار میرود، باید تنها به زبان و خط فارسی باشد. این روزنامه از سوی قوهی قضاییه منتشر میشود و شامل قوانین، آییننامهها، مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی، احضاریهها و اطلاعیههای رسمی و مواردی از این قبیل است. غیر از این روزنامه، سایر مطبوعات کشور مجاز به استفاده از زبانهای محلی و قومی هستند.
۲ـ قوانین عادی
مقصود از قوانین عادی، مصوبات مجلس شورای اسلامی است که پس از قانون اساسی دارای بالاترین اعتبار و ارزش حقوقی است. برای بررسی مفاد این طبقه از قوانین، آنها را باید به دو دستهی اصلی تقسیم کرد.
دستهی نخست، قوانین خاص رسانهای است؛ نظیر قانون مطبوعات (مصوب ۱۳۶۴)، قانون اساس نامهی سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران (مصوب ۱۳۶۲) و قانون خطمشی کلی و اصول برنامههای سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران (مصوب ۱۳۶۱). متاسفانه در هیچیک از این قوانین توجه ویژهای به خط و زبان رسانهها نشده است. بنابراین باید تنها به دستهی دوم که قوانین عام باشد، مراجعه و استناد کرد. این دسته از قوانین، گاه با عموم خود و گاه نیز به صورت تصریح، شامل رسانههای همگانی میشوند.
از میان این دسته از قوانین باید بر «قانون ممنوعیت به کارگیری اسامی، عناوین و اصطلاحات بیگانه»
(مصوب ۱۴/۹/۱۳۷۵) تاکید کرد. طبق ماده واحدهی این قانون «به منظور حفظ قوت و اصالت زبان فارسی به عنوان یکی از ارکان هویت ملی ایران … به کار بردن کلمات و واژههای بیگانه در گزارشها و مکاتبات، سخنرانیها و مصاحبههای رسمی … ممنوع است».
همچنین به موجب تبصرهی ۶ این قانون «چاپخانهها، مراکز طبع و نشر، روزنامهها و سایر مطبوعات مکلف به رعایت این قانون هستند.»
بنابر تبصرهی ۷ هم «صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران موظف است از به کارگیری واژههای نامانوس بیگانه خودداری کند و ضوابط دستوری زبان فارسی معیار را رعایت نماید.
سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و کلیهی دستگاههای مذکور در ماده واحده موظفند واژههای مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی را پس از ابلاغ در تمامی موارد به کار ببرند.»
در آیین نامه اجرایی این قانون که در تاریخ ۱۹/۲/۱۳۷۸ به تصویب هیات وزیران رسیده است، تاکید شده است که صدا و سیما باید برای انجام این وظیفه «با ایجاد واحد مناسب در تشکیلات فعلی خود» اقدام کند (ماده ۱۱) همچنین این آییننامه در کنار همهی مقررات خود، به طور خاص تاکید کرده است که «کلیهی روزنامهها و نشریههای فارسی زبان موظفند مفاد قانون را در چاپ آگهیهای عمومی داخلی تبلیغاتی و تجاری رعایت کنند.» (مادهی ۱۳) و بالاخره طبق مادهی ۱۷ «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و نیروی انتظامی موظفند با اختصاص واحد متناسب برای اجرای قانون و این آییننامه اقدام نمایند.»
نکتهی مهم آنکه براساس مادهی ۴ «آن دسته از کلمات عربی و همچنین بعضی از واژههای متعلق به سایر زبانها که از دیر باز در زبان فارسی رواج یافته و هم اکنون جزیی از زبان فارسیِ محسوب میشود یا واژهها و اصطلاحات عربی برگرفته از متون و معارف و فرهنگ اسلامی که با بافت زبان فارسی معیار هم خوانی و تناسب داشته باشد، واژهی بیگانه تلقی نمیشود.»
۳ـ سایر مقررات
علاوه بر قانون اساسی و قوانین عادی که از سوی مجلس شورای اسلامی به تصویب رسیده است، در مصوبات برخی مراجع دیگر نیز مقرراتی راجع به پاسداشت خط و زبان فارسی وجود دارد. جمعآوری این مقررات که میتواند مفید نیز باشد، فرصت دیگری را میطلبد. اما به عنوان نمونهای برجسته باید به مصوبهای از شورای عالی انقلاب فرهنگی در این زمینه اشاره کرد. این مصوبه که با نام «سیاستهای مقابله با تهاجم فرهنگی» در تاریخ ۲۴/۱۲/۱۳۷۸ نهایی شده است، هدف از تهاجم فرهنگی و هدف آن را چنین توضیح میدهد :
«تهاجم فرهنگی عبارت است از تلاش برنامهریزی شده و سازمان یافتهی تمام یا بخشی از یک یا چند گروه اجتماعی ـ فرهنگی یا ملت یا جامعه یا تمدن و یا دولت، برای تحمیل مبانی و اصول اجتماعی، باورها، ارزشها، اخلاقیات و رفتارهای مورد نظر خویش بر سایر گروهها و جوامع و ارایه اطلاعات انبوه به ملتها منجر به تامین سیاسی و اقتصادی و … کشورهایی بشود که از این حربه استفاده میکنند. هدف از تهاجم فرهنگی کنترل فرآیند تصمیمگیری و شیوهی اطلاعرسانی و تغییر در نظام ارزشهاست که منجر به استیلای سیاسی و اقتصادی آنها میشود، بدینترتیب که مهاجم فرهنگی سعی میکند با استفاده از برتری اقتصادی، سیاسی، نظامی، اجتماعی و فنآوری، به مبانی اندیشه و رفتار یک ملت هجوم آورد و با تحدید، تضعیف، تحریف و احیاناً نفی و حذف آنها، زمینه حاکمیت اندیشه، ارزشها و رفتارهای مطلوب خویش را فراهم آورد.»
مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی، سپس به خرده فرهنگها و نقش آنها اشاره کرده و میگوید : «در درون هر فرهنگ الگوهای متنوعی قابل مشاهده است که جامعهشناسی به آنها خرده فرهنگ میگوید. خرده فرهنگ، فرهنگ بخشی از جامعه است که در عین اینکه با فرهنگ کل جامعه پیوند دارد دارای ویژگیهای منحصر به خود نیز میباشد. تنوع خرده فرهنگها که گاه توام با تعارض با یکدیگر نیز هست میتواند زمینهساز تهاجم فرهنگی باشد. اگر تمدن و مدنیتپذیری را مجموعهای از اندوختههای معنوی و مادی جامعه بدانیم خرده فرهنگها بخشی از مدنیت و تمدن جامعه را شامل میشود که اسباب گسست فرهنگی را فراهم میآورند.»
سند فوق الذکر «بیهویت کردن و از خود بیگانه ساختن ملتها» را یکی از مراحل و ابعاد تهاجم فرهنگی دانسته و تاکید میکند که : «برای اینکه ملتها وابستگی به فرهنگ سرمایهداری را بپذیرند و تقلید و پیروی از الگوهای آن را از ضروریات اجتنابناپذیر زندگی خود بدانند، لازم است که احساس کنند خود چیزی ندارند و یا آنچه دارند بیارزش و غیرمفید است. این خود کمبینی و احساس نیازمندی سبب میشود، دست نیاز به سوی دنیای سرمایهداری دراز کنند و برای جبران عقبماندگی و رسیدن به قافله تمدن، فرهنگ سفارشی آنها را بپذیرند. لذا برای ایجاد آن احساس و نیاز، نظام سرمایهداری اقدام به بیاعتبار ساختن فرهنگ بومی و از خود بیگانه ساختن ملتها میکند و برای دستیابی به این هدف از راهها و ابزارهای گوناگون بهره میگیرد.»
تضعیف باورها و اعتقادات مذهبی، بیارزش ساختن ارزشهای اخلاقی، تحقیر و تحریف تاریخ، تخریب الگوها و اسوههای خودی، تحقیر استعدادها و توان مردم، ناکارآمد نشان دادن دین و تعارض آن با علم، از جملهی ابزار و راههایی است که در ادامهی این مصوبه مورد بررسی قرار گرفته است. اما علاوه بر این، «تخریب و نفی هویت ملی» نیز به عنوان ابزاری برای تهاجم فرهنگی مورد تاکید است؛ چرا که «پیوندهای ملی و بومی سبب پایداری جامعه و ایجاد هویت واحد میشوند. بیهویت جلوه دادن اقوام و یا ایجاد تفرقههای فرهنگی، زبانی، موجبات گسستگی پیوندهای اجتماعی را فراهم میآورد و هویت ملی و فرهنگی را خدشهدار میسازد. دشمنان سعی میکنند به روشهای گوناگون این ویژگیها را از هم متمایز و در مقابل یکدیگر قرار دهند. یکی از ترفندهای قدیمی مهاجمان در سدههای اخیر ایجاد تفرقههای قومی، قبیلهای و مذهبی است. آنان با ایجاد و تقویت جریانهای انحرافی و نیز حمایت از تشکلهای وابسته در زمینههای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی سعی در برهم زدن وحدت و یکپارچگی جامعه دارند.»
در پایان باید از «ترویج خط و زبان بیگانه» نیز به عنوان یکی دیگر از ابزار مهم و موثر برای تهاجم فرهنگی یاد کرد. شورای عالی انقلاب فرهنگی تصریح کرده است که «خط و زبان، دو نمود از هویت ملی هر جامعه و عامل پیوند اجتماعی به شمار میروند. از طریق این دو وسیله ارتباطی، پیامها مبادله میشوند و مواریث فرهنگی از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابند. خط و زبان فارسی که خود یکی از مفاخر ادب بشری است، طی قرون متمادی و بیش از هزار سال با فرهنگ اسلامی در آمیخته و هویت اسلامی ـ ایرانی یافته است. مهاجمان فرهنگی سعی در بیاعتبار کردن این میراث گرانبها دارند و در صدد ترویج خط و زبان خویش هستند. از این رو تلاشی که در بعضی از کشورهای منطقه به منظور محو آثار فارسی از زبانهای بومی صورت میگیرد در همین زمینه است. حذف واژههای عربی و ترزیق واژههای انگلیسی و فرانسوی به زبان فارسی در زمان گذشته را نباید اتفاقی تلقی کرد. متاسفانه کماکان عدهای سعی دارند با استفاده از واژهها و اصطلاحات بیگانه در گفتگوها و مکتوبات، دانسته یا ندانسته این ترفند دشمن را رواج دهند. در کنار این خطر باید به این مسأله نیز وقوف داشت که در دنیای معاصر زبان انگلیسی یک زبان علمی است.»
از نکتههای مهم دیگر در مصوبه مورد بحث، توجه به ارتباطات و رسانهها است. به اعتقاد شورای عالی انقلاب فرهنگی گسترش ارتباطات و توانمندی رسانهها موجب آن شده است که ابزار و شیوههای تهاجم فرهنگی، از جمله ترویج خط و زبان بیگانه و «تخریب و نفی هویت ملی»، از طریق وسایل ارتباط جمعی به کار گرفته شود. طبق این سند فرهنگی «در قرن حاضر، چشمگیرترین پیشرفتهای فنآوری در عرصهی ارتباطات روی داده است. به واسطهی این پیشرفتها افراد بشر به آسانی میتوانند در کمترین زمان ممکن با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و بر روی افکار و شکل زندگی یکدیگر تاثیر بگذارند و آن را دگرگون سازند. این ویژگی، رسانههای ارتباطی را ابزار دست مهاجمان فرهنگی قرار داده است، تا به واسطه آن بر ذهن و دل انسانها تسلط پیدا کنند و تعیین کنند که انسانها باید به چه فکر کنند یا به چه فکر نکنند، از چه واقعهای مطلع شوند، چه بپوشند، چه بخورند و چگونه زندگی کنند. در حالی که مردم جهان سوم از وقایع پیرامون محل زندگی خود اطلاع ندارند، با نامهای روسای جمهوری آمریکا و هنرپیشگان هالیوود و خوانندگان غربی به خوبی آشنا هستند. به واقع، بمباران خبری و تبلیغی بدون وقفه با استفاده از دستاوردهای پیشرفته فنآوری ارتباطی، مانند ماهواره و ویدیو، بسیاری از مردم کشورهای غیرپیشرفته را از هویت خود بیگانه کرده و در ایمان و اعتقاد آنها به فرهنگ بومی و سنتهای خودی، خلل وارد ساخته است.»
براساس همین دیدگاه است که توجه به انواع وسایل ارتباطی با اهمیت تلقی شده و حتی از تاثیر تبلیغات تجاری نیز غفلت نشده است. در ادامهی مصوبهی شورای عالی انقلاب فرهنگی یادآوری شده است که «انواع برگههای تبلیغاتی که همراه کالاها وارد کشور میشوند، یکی دیگر از ابزارهای نفوذ و القای فرهنگ بیگانه است «اولین تاثیر منفی آن ورود تعداد زیادی واژه و اصطلاح بیگانه به زبان فارسی است.»

دکتر فرید محسنی
دکتر اسماعیلی هیچگاه همرزمان شهیدش را از یاد نخواهد برد
اخبار
- اصلاح نظام مرجعیت و آموزش حوزه از دغدغه های بزرگ شهید صدر بود
- شهید صدر می گفت خون من سرگذشت من را خواهد نوشت
- اینقدر هست که بانگ جرسی می آید
- ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
- بازدید دکتر محسن اسماعیلی از مدرسه علمیه عباسقلی خان شاملو
- در حسرت رجب و به استقبال شعبان
- بعثت پیامبر و رسالت ما
- شش درس ماندگار از مولود کعبه
- علی(ع) و عدالت
- توصیه های رجبیه مرحوم استاد قدس سره الشریف
- آیت الله جلالی خمینی؛ عالمی خدوم ، مردمی و انقلابی بود
- عدالت اجتماعی و انقلاب اسلامی
- روی گیتی زین مصیبت تا قیامت تار باد
- آیت الله مجتبی تهرانی می گفتند: هرچه دارم از حضرت امام(ره) است
- إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ/ درگذشت آیت الله مصباح یزدی