تاریخ انتشار: یکشنبه ۰۲ اردیبهشت ۰۳ ساعت ۱۲:۴۰
اشتراک

به مناسبت چهلمین روز ارتحال آیت الله محمد امامی کاشانی

فقيهي پرهيزكار، واعظي متّعظ و سياستمداري مخلص و خداترس

بنا به سنت الهي، همه ما انسان ها طعم مرگ را خواهيم چشيد و اينك در اين صف طولاني نوبت به شيخ و استاد عزيز ما، آيت الله محمد امامي كاشاني رسيده است. قريب چهل سال آشنايي و مراوده نزديك با آن بزرگوار و گفت و گوهايي كه در اين سال هاي دراز و پرتلاطم از روي لطف با اين ناچيز داشته اند و خوش بختانه بخش مهمي از آنها ثبت شده است، تصويري زيبا از آن مرد خدا در ذهن ترسيم كرده است.

او به واقع، فقيهي پرهيزكار، واعظي متّعظ، معلمي دلسوز و سياستمداري مخلص، خداترس و مردم دوست بود، و در باره هر يك از اين ابعاد گفتني ها بسي فراوان است. با اين حال، اگر قرار بر انتخاب يك جلوه از شخصيت دوست داشتني او باشد، ترجيح مي دهم در باره همان چيزي سخن بگويم كه خودش مي پسنديد و دوست داشت؛ تعليم و تربيت و پرورش شاگرد و تبليغ و تبيين حكيمانه دين.

خداي بزرگ فرصت فراخي براي تحقق اين آرزوي وي فراهم آورد و از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي توليت مدرسه عالي شهيد مطهري از سوي امام راحل به او واگذار شد. استاد از همان ابتدا در نظر داشت با تدوين و اجراي برنامه اي تلفيقي از حوزه و دانشگاه به آرزوي ديريني جامه عمل بپوشاند كه رفيق صميمي وي، مرحوم آيت الله مهدوي كني هم در قالب دانشگاه امام صادق (ع) دنبال مي كرد. بارها در ابتداي دهه شصت كه آغاز به كار اين دو مركز علمي بود، از ايشان شنيدم كه در باب تفاوت كارش مي فرمود: من در پي پرورش طلبه هايي هستم كه عميقاً با معارف اسلامي آشنا و قادر به تبليغ اسلام واقعي در جهان امروز باشند؛ در حالي كه آقاي مهدوي كني مي خواهد مديراني پرورش دهد كه با معارف اسلامي هم آشنايي داشته باشند. هر دو كار لازم و سودمند است، ولي من اوّلي را ترجيح مي دهم.

آيت الله امامي كاشاني براي دانش جايگاهي والا قائل بود و همواره به جدّيت در تحصيل و مداومت در تحقيق توصيه مي كرد، و البته همزمان بر تهذيب نفس و پالايش روح تاكيد مي ورزيد، و اين همه، بيش از آنكه از گفتارش شنيده شود، در رفتارش ديده مي شد. برخلاف معمول در برخي اقران و اماثل، ذره اي حسادت يا تكبر در آن وجود شريف يافت نمي شد. از سويي، هر استاد زبردستي كه مي توانست دعوت مي كرد؛ حتي اگر لازم مي شد كرسي درس خويش را به او سپارد. مدرسه را به مجمعي از بهترين معلمان و نخبگان دين و دانش تبديل كرده بود و آنان نيز به محبت وي مي باليدند. از سوي ديگر، براي خود شأن خاصي تدارك نمي ديد و بارها و بارها ديده بودم كه بعضي شاگردان خويش را مجدّانه  به تدريس علوم تخصصي يا تفسير قرآن و نهج البلاغه تشويق مي كرد و با تواضعي مثال زدني براي حضور تشويق آميز در مجلس آنان اظهار آمادگي و علاقه مي نمود!

در همه اين سالها، حتي در گفت و گوهاي خصوصي دو نفره نديدم از كسي بدگويي كند يا براي فردي بد بخواهد، اما تا فكرش را بكنيد مواردي را به ياد دارم كه مدح كساني را مي گفت كه احياناً به وي جفا يا كم لطفي كرده بودند. مراقب وضعيت اطرافيان و شاگردان خويش بود و تا جايي كه مي توانست در رفع مشكلات آنان مي كوشيد. ديانت را در متن سياست جاري مي ساخت و اخلاق را بر تارك قدرت مي نشاند. منبر را به تملق يا تحقير اين و آن نمي آلود، درشت نمي گفت و نفرت پراكنده نمي ساخت. حتی در برابر منتقدان زشت گو، پرخاش نمی کرد. در همه این سال های پُر فراز و نشیب، یک خطبه تنش زا نخواند و نماز جمعه اش به واقع وحدت آفرین بود، و آن جایگاه رفيع را به محل تولید دشمني و جدایی یا صدور احکام سیاسی و قضایی بدل نکرد. حتی در نيمه نخست دهه شصت که انقلابی نماهای تندرو و افراطی به بهانه «جنگ فقر و غنا»، سخنی از او را برخلاف اراده و نیّتش تفسیر کرده و از شش جهت بر او می تاختند، او را مي ديدم كه جز با صبر و متانت برخورد نکرد، و زبان به درشتی و ناسزا نگشود، و در سال های بعد همان منتقدان تندخویِ بدگو، در سختی های روزگار به او پناه می بردند و از وي کمک می خواستند.

از تنزل سطح دانش و ادب و از آنان كه تبليغ دين را به خواب و خيال آلوده اند به سختي گلايه داشت و خطبه هاي عالمانه و محققانه اش نشان مي داد كه حكمت و موعظه را به هم آميخته و اگر هم چاره اي نبود، جز به جدال احسن تن نمي داد. ارادتي ويژه و محبتي عميق به ساحت قدس حضرت ولي الله الاعظم عج الله تعالي فرجه الشريف داشت و همواره ياد و نام او را به مثابه «خط امان» زنده نگه مي داشت و تكرار مي كرد. آخرين بار كه در روزهاي پاياني عمر با بركتش به ديدار و عيادت استاد رفتم، از خيلي چيزها سخن گفت و با حالي منقلب و با احتياط از عنايتي تعريف كرد كه در عالم رؤيا از جانب حضرت به او شده است. هرگز باور نمي كردم كه در حال خداحافظي است و درد هجرانش بر جان خواهد نشست. اطمينان دارم رأفت و رحمتي كه همواره از آن حاضر غايب از نظر طلب مي كرد، شامل حالش گشت و اميدوارم در همنشيني با انبيا و اوصيا باز هم پدرانه مراقب و دعاگوي ارادتمندانش باشد؛ به راستي كه «عاشَ سعيداً و ماتَ سعيداً».

 


دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*