تاریخ انتشار: چهارشنبه ۰۷ شهریور ۰۳ ساعت ۰۷:۱۹
اشتراک

سالروز رحلت پیامبر خاتم تسلیت باد

آخرین درس از آخرین پیامبر : حرمت و حقوق انسان

بیست و هشتم صفر، سالروز رحلت کسی است كه به تصديق قرآن از هر نظر الگو و داراي خُلق عظيم و خاتِم و خاتَم پیامبران است. حضرت محمد مصطفی (ص) از آن جهت پايان بخش ارسال رسل و انزال كتب شد كه نكته‌اي را ناگفته باقي نگذاشت و پس از او در مجموعه تعاليم انبياء نقصي نبود كه ديگران براي تكميل آن مبعوث شوند….

اما در ميان همه آنچه از آن «اسوه حسنه» خوانده و شنيده‌ايم، اهتمام به رعايت حرمت انسان‌ها (و نه فقط مسلمان‌ها) و اداي حقوق مردم از برجستگي بيشتري برخوردار است. او برترين مخلوق و علت خلقت بود، ولي در همان حال كرامت هيچ بشري را ناديده نمي‌گرفت؛ با ضعيف‌ترين‌ها نشست و برخاست داشت، از گمنام‌ترين‌ها دلجويي مي‌كرد و پايمال كردن حق هيچ كس را برنمي‌تافت؛ به ويژه كساني كه فريادشان به جايي نمي‌رسيد و تضييع حقوق آنها هزينه‌اي در بر نداشت.

پيامبر ما چنان به انسان و حرمت او مي‌انديشيد كه حتي پيكر بي‌جان آدمی را نيز شايسته احترام مي‌ديد.  نوشته اند: به هنگام گفت و گو با اصحابش بود که جنازه‌اي را عبور ‌دادند. تمام قد به احترام آن برخاست. يارانش که به احترام ایشان (و نه به احترام آن جنازه !) برخاسته بودند، با بي‌رغبتي و تعجب ‌گفتند كه اين جنازه يك يهودي است!! (يعني او از ما نيست و چنين حرمتي را سزاوار نمي‌باشد). اما حضرت با توبيخ اين همه تنگ نظري ‌فرمود: مگر انسان نيست؟! هرگاه جنازه‌اي ديديد به احترام آن برخيزيد (بدون آنكه به دين و آئينش بنگريد).

آن نگاه وحياني و منطبق با فطرت بود كه دوست و دشمن را پروانه‌وار گرد شمع وجودش جمع و زمينه را براي جهان‌گير شدن پيامش، با شتابي باور نكردني، آماده كرده بود. قرآن برخلاف آنان كه شمشير علي (ع) و ثروت خديجه (س) را تنها عامل گسترش اسلام معرفي مي‌كنند، به صراحت نرمي و مهرباني با مردم را رمز موفقيت او مي‌داند و تاكيد مي‌كند كه اگر تندخو و سخت دل بود، به رغم همه خوبی هایی که داشت، همه از گرد او پراكنده مي‌شدند!

راز دلدادگي به محمد (ص) آن بود كه خود را از ديگران برتر نمي‌پنداشت و بدون آنكه امتيازي براي خود بطلبد، همواره همچون ديگران مي‌زيست، او شرافت و فضيلت خود را مايه سركوب و سرزنش كسي قرار نمي‌داد و سبق و سابقه خود را دليل نفي آنها نمي‌ديد. وقتي با ياران به سفر مي‌رفت و در جايي براي رفع خستگي بار بر زمين مي‌نهادند، هركس به كاري مي‌پرداخت. يكي ذبح حيوان را مي‌پذيرفت و ديگري كندن پوست آن را. اين پختن غذا را بر عهده مي‌گرفت و آن يكي كاري ديگر را … در اين ميان پيامبر نيز مشتاقانه و فروتنانه جمع كردن هيزم را وظيفه خود قرار مي‌داد. جمعيت يك صدا التماس مي‌كرد: شما راحت باشيد كه ما به خدمت شما افتخار مي‌كنيم. اما او پاسخ مي‌داد: «خداوند دوست ندارد بنده‌اي را در ميان دوستانش با وضعي متمايز ببيند كه براي خود نسبت به آنان امتيازي در نظر گرفته است.»

جريان آخرين ديدار او با مردم؛ نه فقط ذكر مصيبت، كه درس ماندگاري براي هميشه تاريخ است. شیخ صدوق و بسیاری دیگر از بزرگان دین نقل کرده اند:

در واپسین لحظات عمر شریفش، در مسجد و خطاب به عموم مردم فرمود: خداوند سوگند ياد كرده است كه از تجاوز به حقوق انسان‌ها نخواهد گذشت. پس شما را به خدا! هركس حقي از او تباه كرده‌ام برخيزد و قصاص كند. پيرمردي به نام «سواده بن قيس» از ميان آنان برخاست و گفت: پدر و مادرم به فداي تو! هنگامي كه از طائف آمده بودي و عصاي خود را بلند كردي تا برناقه‌ات فروآوري، بر شكم من زدي كه در ميان استقبال‌كنندگان بودم. نمي‌دانم به عمد زدي يا به خطا؟!

حضرت فرمود: به خدا پناه مي‌برم كه به عمد كرده باشم. سپس بلال را فرمود كه همان عصا را از فاطمه (س) که در خانه نشسته بود، گرفته و بياورد.

داستانش مفصل است …  بلال در كوچه‌ها ناله مي زد و فریاد بر می آورد كه: چه كسي مانند رسول خدا چنين مي‌كند؟ سرانجام، عصا را آورد و پيامبر به آن پيرمرد داد. «سُوادة بن قيس»  گفت:پیراهن خود بالا بزن و شكم خود را بگشا.

جمعیت گریه می کرد و از جسارت و بی رحمی پیرمرد در شگفت بود. شاید خیلی ها می خواستند به او یورش برند. اما در ميان خشم و حيرت حاضران، او فقط اجازه خواست تا به اميد رهايي از دوزخ، بوسه به جاي قصاص بزند!

پيامبر دوباره پرسيد كه آيا حق خود را نمي‌گيري؟ پيرمرد كه به آرزوي خود رسيده بود، عفو كرد و عفو خدا طلبيد … « يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ».

 


دیدگاه تازه‌ای بنویسید:

*