به مناسبت سالروز شهادت حضرت سجاد علیه السلام
به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ
دوازدهم یا بنا بر نظر مشهور بیست و پنجم محرم، سالروز شهادت چهارمین پیشوای ما، حضرت سید الساجدین، امام زین العابدین صلوات الله علیه است. این روز را به همه ارادتمندان و دوستداران خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله تسلیت می گویم. در میان تمام فضائل و مناقب آن بزرگوار که آب بحر برای تر کردن سرانگشت و شمردن صفحه های آن کتاب کافی نیست، نقش تربیتی و کادرسازی ایشان پررنگ تر به نظر می رسد. …
کافی است با صحیفه سجادیه انسی بگیریم، با دعای ابوحمزه و مناجات خمس عشر آشنا شویم ، و نشانه هایی از عمل به رساله حقوق را در زندگی خود بیاوریم تا ببینیم معجزه امام سجاد در انسان پروری و جامعه سازی را.
نمونه دلنشین و تکان دهنده ای که در پی می آید، مشتی از خروار است.
سعیدبن مسیّب میگوید: سالی دچار خشکسالی شدیم و قحطی چنان به مردم فشار آورد که مردم از هر سو برای طلب باران از خانه به صحرا در آمدند. در میان انبوه جمعیتی که در حال تضرّع و ناله بودند و از خدای مهربان درخواست باران میکردند، ناگاه غلامسیاهی را دیدم که آهسته از میان مردم خارج شد و به سوی مکانی خلوت حرکت کرد.
حالت آن برده سیاه چنان توجه مرا به خود جلب کرد که مشتاقانه به دنبال وی راه افتادم تا ببینم کیست و چه میکند. دیدم به گوشهای رفت و آهسته لبهای خویش را به مناجات با پروردگار خویش گشود.
عجیب بود! هنوز دعای او تمام نشده بود که ابری متراکم و تیره در آسمان پدیدار شد. آن غلامسیاه، تا چشمش به ابرها افتاد، بیدرنگ خدا را سپاس گفت و به آرامی و بی سر و صدا برگشت.
باران رحمت خدا به سرعت و شدت باریدن گرفت؛ چندان که ترسیدیم غرق شویم. من مات و مبهوت به تعقیب آن غلام پرداختم تا ببینم این بنده محبوب ام گمنام خدا کیست و در خانه چه کسی خدمت میکند. در پی او آمدم و سرانجام دیدم که وارد خانه امام سجاد علیهالسلام شد.
به حضور امام رسیدم و عرض کردم: ای آقای من! در خانه شما غلامیسیاه است. بر من منّت نهاده، او را به من بفروشید.
زینالعابدین سلامالله علیه از سر مهر و محبت فرمود: بفروشم؟! چرا نبخشم؟!
سپس دستور داد تا همه غلامان بیایند و آن کس را که میخواهم، از میان آنان انتخاب کنم.
آمدند؛ امّا گمشده من در میانشان نبود.
گفتم: ای آقای من! آن را که میجویم، در میان اینان نمییابم.
فرمود: دیگر غلامی نیست؛ مگر یکی که در آخور کار میکند.
او را هم آوردند. دیدم که گمشده من همو است.
امام رو به غلام کرد و فرمود: از این پس فرمانبر سعید خواهی بود. پس با او برو!
سعید بن مسیّب میگوید: آن غلامسیاه با دلی شکسته و چشمانی نمناک رو به من کرد و آهسته گفت: «ما حَمَلَکَ عَلی اَنْ فَرَّقْتَ بَینی و بینَ مَولایَ»؛ چرا میخواهی میان من و سالارم جدایی بیندازی؟!
آنچه دیده بودم را به او گفتم.
تا این را شنید، گریست، دست به سوی آسمان برد و گفت: پروردگارا! راز من با تو فاش شد. اکنون که چنین کردی، پس مرگم را برسان که نمیخواهم جز با تو باشم.
آن غلام چنان حالی داشت و به گونهای گریه میکرد که امام سجاد علیهالسلام و همه کسانی هم که آنجا بودند، همراه او گریستند. من نیز گریان و پشیمان از خانه حضرت بیرون آمدم و به سوی منزل خویش رفتم.
هنوز لحظاتی بیش نگذشته بود که فرستاده امام آمد و گفت: سعید! اگر میخواهی در تشییع جنازه غلام شرکت کنی، بشتاب!
در نمایشگاه رسانه های ایران برگزار شد
آیین بزرگداشت دکتر محسن اسماعیلی به عنوان استاد و پیشکسوت حقوق رسانه
اخبار
- امام رضا(ع) و شیوه دعوت به دین
- برخی امروز به دنبال زدودن اعتبار حدیث هستند
- آخرین درس از آخرین پیامبر : حرمت و حقوق انسان
- «کلید فهم عاشورا» در دسترس شما قرار گرفت
- گزیده «در طلب عیش مدام» منتشر شد
- در باره اسرار اربعین
- با حاج آقا مجتبی در راه کربلا
- «گزیده درسهای عاشورا برای روزگار ما» منتشر شد
- کسب و انتشار خبر؛ مهم ترین حق خبرنگاران است
- کرامت انسانی به مثابه مبنای حقوق بشر از دیدگاه قرآن و اسناد بینالمللی
- به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ
- پیام تبریک به رییس جمهور منتخب جناب آقای دکتر پزشکیان
- خورشید را بر نیزه گویى خواب دیدم
- دعوت به شرکت گسترده و پر نشاط در مرحله دوم انتخابات
- آینده سازی، معرفت یابی و انحراف زدایی از آثار عزاداری است